روشنا گاه



آنچه در زیر می خوانید دیدگاه یک تماشاگر معمولی است.

تذکر: بخش های زیادی از فیلم با مطالعه این متن شدیداً لو می رود.

 

جوکر فیلمی بود که مدت ها انتظارش را می کشیدند. این کاراکتر، یکی از مشهورترین نقش منفی های اصلی کمیک و سینمای چند دهه اخیر است. در انیمیشن ها و فیلم های مختلفی به نمایش درآمد و انواع کارهای خشونت آمیز و منزجرکننده از خود بروز داد و غالباً قهرمان مقابل او بت من بود. بنابراین در اذهان بینندگان کنجکاو، این سوال وجود داشت که پیشینه این کاراکتر چه بوده که به اینجا رسیده است.

جمله خلاصه نظر بنده: کاراکتر جوکر در این فیلم دچار یک بیماری روانی است؛ اما او می توانست سرنوشت بسیار بهتری پیدا کند. این گزاره را در ادامه توضیح میدهم تا مشخص شود منظور چیست.

جوکر از کودکی می خواسته خنده به لبان مردم بیاورد، می خواسته کمدین خوبی روی صحنه شود و همه را شاد کند. اما همین خنده و قهقهه که نماد شادی است، برای او یک مانع جدی است. جوکر تقریباً همه هیجاناتش را با خنده بروز میدهد، حتی وقتی ناراحت یا خشمگین است. خیلی دشوار است که خنده گاه و بیگاه فرد سبب سوء تفاهم اطرافیانش شود و حتی به بروز درگیری منجر گردد.

به نظر بنده، احتمالا جوکر دیوانه نیست. بیماری روانی او نوعی دیوانگی نیست. او جملاتی می نویسد که بعید است از یک دیوانه بیان شود از جمله به این مضمون: شوخی های جنسی همیشه خنده دارند (در مواجهه با یک استندآپ کمدینی که تقریباً سرتاسر اجرایش شوخی های رکیک بود.) اینستاگرام امروز ما را ببینید؛ پر است از شوخی های جنسی صریح یا کنایه آمیز. نمونه دیگر، این جمله ی او: بدترین قسمت داشتن بیماری روانی اینه که مردم انتظار دارند سالم رفتار کنی.

بیماری روانی غالباً برای دیگران ترسناک است اما وماً به اطرافیان فرد بیمار ضرر نمی رساند. بعد حدود 40 سال زندگی و گذراندن دوران جوانی با این بیماری، شرایطی در داستان رخ میدهد و برخوردهایی با جوکر می شود که از او بیمار دیوانه» می سازد، به علاوه قاتل، به علاوه بی رحم.

فیلم پر از تاریکی است (یادآور شوالیه تاریکی!)، پر از افسردگی است و پر از یأس و نیز پر از زباله. در صحنه ای از فیلم این جمله مطرح می شود: ساختمون خیلی داغونه. مادری در حضور فرزندش این را می گوید. بچه هم چند بار تکرار می کند. بچه از مادرش یاد می گیرد که اوضاع خراب است. ساختمان می تواند نمادی از جامعه باشد، جامعه ای ویران.

در این جامعه ویران چه بر سر جوکر می آید؟

به او محبت نمی شود. چهره های مردم شهر پر از بی توجهی و بی رغبتی است. کمتر می توان لبخندی بر لبان دید. می خواهد با بچه ها بازی کند اما والدین او را پس می زنند. او مقابل بقیه خونسردی خود را حفظ میکند اما عصبانیتش را سر سطل زباله خالی میکند. حتی مورد ضرب و شتم اراذل قرار می گیرد.

مادرش که برای جوکر نزدیک ترین و مهم ترین شخص است، مرتب از نامه های درخواست پولش به توماس وین (ثروتمند و متنفذ شهر که در جوانی با او ارتباطی داشته) می گوید؛ حتی وقتی جوکر می خواهد او را حمام دهد یا با او برقصد، باز از توماس وین حرف می زند. مادر تلویحاً به او می گوید که بامزه نیست و نمی تواند استندآپ کمدین خوبی شود. حتی بعداً این احتمال به دست می آید که مادر، خود باعث اذیت و آزار جوکر در طفولیت بوده است.

ظاهرا جوکر دوست دارد دیده شود ولی ابتدا از راه درست، یعنی خنداندن مردم. همان چیزی که جوکر در جامعه اش کم می بیند ولی آن را امری خوب میداند و می خواهد افزایشش دهد. اما او در این زمینه ناتوان است و جامعه با او بد رفتار میکند و این ناتوانی و بدرفتاری به نومیدی، و این نومیدی به اضافه علل مهم دیگر به بزهکاری منجر می شود.

دیگر این که به او سلاح می دهند تا از خود دفاع کند! این سلاح یکی از مهم ترین عوامل بدبختی اوست. جوامعی که در آن اسلحه به راحتی یافت  و تهیه شود، قتل فراوان تر است. جوکر بعد قتل دچار رفتارهای نامناسب بیشتری می شود: مشت می زند، با لگد در را باز میکند، سیگار میکشد و نیز قتل های بعد برایش راحت و بلکه باید» می شود.

توماس وین در برنامه ای تلویزیونی می فرماید ما که زندگی مون رو ساختیم به اونهایی که هیچ چی نشدن می گیم دلقک»، غافل از این که چقدر شرایط اطراف و رفتار دیگران برای چیزی» شدن ما مهم است. فقط نیکی و تلاش خود فرد نیست که موفقیت (ظاهری) او را می سازد، شرایط و عوامل بیرونی هم هستند. وقتی در دستشویی او را ملاقات میکند، جوکر به او می گوید: چرا مردم این قدر بی محبت اند. من ازت چیزی نمیخوام، جز کمی محبت، فقط یه بغل.

صحنه ای در اوایل فیلم، احتمالا در خیال او، نشان می دهد که جوکر در برنامه مجری محبوبش به روی سن رفته و تشویق میشود اما بعد در فیلم همان کس که دوستش داشته و به گونه ای الگویش در زندگی بوده، کلیپ خندیدن عصبی اش را پخش می کند و او را تمسخر می کند. بعداً که منشی این برنامه با جوکر تماس میگیرد و او را دعوت میکند در یک قسمت حضور یابد، به نظر می رسد بیشتر از این که فرصت دفاع و ظهور استعداد برای او باشد، دعوتی برای جلب مخاطب است. چون خود منشی اذعان میکند که بازخوردهای خیره کننده ای» داشته آن قسمتی که فیلمش را پخش کرده بودند. و بله! متأسفانه بعضی افراد و رسانه ها این چنین اند که به هر روشی، حتی تمسخر دیگران، مخاطب جذب کنند.

جملاتی در اواخر فیلم به زبانش می آید که صریحاً نشان میدهد جوکر از این که جامعه او را طرد کرده به شدت ناراحت است: جامعه با او مثل آشغال برخورد کرد». او حتی یک دقیقه در زندگی کوفتی ش، خوشحال» نبود. در اواخر درون دفترچه اش می نویسد امیدوارم مرگ»ی بهتر از زندگی ام داشته باشم.

در جمع بندی، از نظر بنده، او سرنوشت بهتری می یافت اگر:

مردم او را به عنوان یک بیمار، نه دیوانه ای خطرناک می پذیرفتند،

به او و دیگران محبت بیشتری می کردند،

مشاوره روان درمانی و دارودرمانی اش ادامه می یافت،

مادرش با او صادق تر بود و بهتر جواب مهربانی هایش را میداد،

پدر میداشت، به ویژه پدری که پدری کند،

به او سلاح نمی دادند تا به این سهولت مرتکب قتل شود

و بیش از همه اگر تمسخر و تحقیرش نمی کردند. (محبت کردن پیشکش)

گرچه اراده و رفتار خود فرد مهم است اما شرایط و برخورد دیگران هم اهمیت دارد. جوکر می خواست خوب باشد اما نه کسی بود که به قدر کافی جواب خوبی اش را بدهد و نه کسی بود که راه درست خوبی را به او یاد دهد و کمکش کند. با محبت همه چیز حل نمی شود، اما خیلی چیزها حل می شود.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

در بهشت دانلود سریال های خارجی ... مطالب اینترنتی نکس فیلم سلام به وبلاگ محمد خوش آمدید yasisalmani وبلاگ شخصی ديجي دانلود dj download انشا های آماده